Thursday, March 16, 2006

به مناسبت ناپديد شدن وبلاگ بزرگمهر

حالا كه ديگه ظاهرا آقاي بزرگمهر شرف الدين وبلاگ خودشونو رو از شبكه جهان پهنا حذف نمودند و جهانيان رو از فرمايشات و تفكرات گهربار خودشون محروم نمودند، و كامنت بنده و سايرين رو هم به يكي از اعضاي شريف خودشون حساب نكردن و اونهارو هم به درك واصل كردن، بنده جوابي رو كه به حمله اول ايشون به وبلاگ ها نوشته بودم و در وبلاگ ايشون به عنوان كامنت گذاشته بودم در اينجا قرار مي دم كه هم مشت محكمي به دهان استكبار جهاني زده باشم و هم درس عبرتي باشد براي آيندگان!!! به هر حال جواب بنده به قرار زير بود
خيلي مي بخشيد ، ولي شما همه وبلاگ ها و وبلاگ نويس ها و نوشته هاي اونهارو كه نمي تونيد با يك چوب بزنيد! در مورد اينكه بعضي از افراد، و يا در اين مورد وبلاگ نويس ها، دوست دارن شناخته بشن يا اينكه بهشون توجه بشه بحثي نيست. البته بايد گفت كه همه آدمها تا حدي به مورد توجه بودن و در چشم بودن نياز دارند. البته اين به ظرفيت ها و خصوصيات فردي و روحي هر فرد هم بستگي داره. اين يك نياز كاملا طبيعيه. فكر مي كنم تاريخ بشر هم همين رو نشون ميده، يعني اجتماعي شدن بشر صرفنظر از اينكه در اون زمان اجتماع به معناي غذاي بيشتر و امنيت بيشتر براي همه افراد يك جامعه كوچك بوده، به دليل احساس نياز به داشتن ارتباط با افراد ديگر اتفاق افتاده. حالا ارتباط به تدريج اشكال و انوع مختلفي پيدا كرده و در قالب هاي مختلفي قرار گرفته و تعاريف متفاوتي هم پيدا كرده. از ارتباط و روابط و بستگي هاي خانوادگي، كه ميشه گفت اولين نوع ارتباط اجتماعي هر انساني با دنياي خارج از خودشه، گرفته تا روابط همسايگي، همشهري بودن، همكاري، تعلق به يك قوميت يا يك ملت خاص. شكل روابط هم با گذشت زمان و به اقتضاي هر دوره يا مقطع زماني خاص تغيير كرده. از پيك و چاپار گرفته تا پست و تلگراف و تلفن و ايميل و ... . چند سالي هم هست كه وبلاگ و وبلاگ نويسي ميشه گفت مد شده. البته به نظر من خيلي چيزا نسبي هستن و نميشه گفت فلان مطلب، نظر، كار، فعاليت و يا حتي مد مطلقا درست يا نادرسته و يا مطلقا خوبه و يا بد. در رواقع به نظر من هر كسي حق داره هر چيزي رو كه به بيانش تمايل داره به هر شكلي كه مي تونه و به هر شكلي كه مي خواد بيان كنه. يه راهش مي تونه نوشتن باشه. حالا چه نوشتن در مجله و روزنامه چه نوشتن در يك وبلاگ و يا حتي نوشتن در نامه به ديگران و يا در دفتر هاي خاطرات و از اين دست. كم نيستن مطالب ادبي كه به صورت نامه نگاري واقعي بين دو نفر، مثلا نويسنده اثر و يك دوست و يا دو دوست فرضي خلق شدن. يا حتي اثر ها و كارهايي كه به شكل دفترچه خاطرات و ژورنال هاي شخصي نوشته شدن، حالا بعضي هاشون رو خود نويسنده به صورت كتاب درمياره، بعضي ديگشون رو هم بعدا دوستان يا اطرافيان گردآوري و منتظر مي كنن. حالا تعيين و قضاوت در مورد اينكه ارزش ادبي يا كلي اين طور نوشته ها چقدره و يا اينكه اصلا ارزش داره يا خير بحثي است عليحده. و به نظر من بايد به خوانندگان اون اثر ها سپرده بشه. گذشته از اينها، البته به نظر من، هيچكس رو نميشه به خاطر اينكه يه مطلبي رو (هر چند به نظر ما باارزش يا بي ارزش باشه) به نحو خاصي و در قالب خاصي بيان كرده و نوشته تخطئه كرد. نمي شه انتشار داشت كه در ميليون ها وبلاگي كه هر روز در سراسر دنيا منتشر ميشه، هزاران شكسپير و گوته و ميشل فوكو و حافظ و مولانا و امثالهم پيدا بشه. شما اگر فكر مي كنيد مطلبي ارزش خوندن نداره و تراوشات ذهني يكي از گونه هاييه! كه توصيف كرديد، خوب اونرو نخونيد. البته لازم مي دونم اينو در پرانتز عرض كنم كه بنده خودم رو نه نويسنده مي دونم نه وبلاگ نويس. البته وبلاگي دارم ولي از عمرش 1 ماه بيشتر نمي گذره، يعني ميشه گفت در اين وادي تازه واردم و اينكه هيچ گونه تعصب و غرض و مرضي هم در مورد وبلاگ و وبلاگ نوسي و وبلاگ نويسان به طور عام يا خاص ندارم. هر كس مي تونه مطلبي يا حرف كسي ديگه اي رو بشنونه و يا بخونه و در مورد اون مساله نظر خودشو داشته باشه. ولي اينكه با يك تعميم كلي همه وبلاگ نويسان رو به صورت بيمار هاي رواني و افراد دچار روان پريشي طبقه بندي و نامگذاري كنيم زياد دوستانه به نظر نمي رسه، من فكر مي كنم بهتره بين اون ها مطالب قابل خوندن رو پيدا كرد و اونها رو خوند. و چه خود مي بود اگر همه دوستان كه خودشون وبلاگي دارند و يا مثل خود شما دست به قلم هستند مي نوشتند تا بلكه ريشه هاي فقر فرهنگي و باورهاي غلطي كه باعث عقب ماندگي نسبي ملت ما و هزاران معضل ديگه هستن خشك بشن. چه خوب بود اگر نوشته هاي چنين افرادي واقعا چيزي رو تغيير مي داد. البته من معتقدم وقتي حتي زور و ارعاب و اهرم هاي فشار ديگه نمي تونن از عهده بر بيان، قلم و نوشتن مي تونه خيلي كارها از پيش ببره. حالا اگر كساني كه به هر نحوي مي نويسند به جاي نوشته هاي خوب همديگرو محكوم كنند از عوام چه انتشاري ميشه داشت؟ البته سرگرمي، درد دل، صحبت هاي خودماني، بگو و بخند و حتي بگو مگو و مباحثه هم كارهايي هستن كه همه ما ها به ميزان متفاوت در زندگي رزومره خودمون به اونها مشغوليم و در واقع اين كارها خود زندگي هستند، پس چرا بايد باز شدن پاي اين كار ها به وبلاگ رو نهي كنيم؟!؟ در ضمن اين نياز كه قبلا هم عرض كردم براي گفتن و شنيده شدن و خوانده شدن، اگر در مورد همه آدم ها صدق نمي كند، پس خود جنابعالي چرا در مجله اي قلم مي زنيد؟ آن هم در مجله اي كه مي شه گفت به نوعي متفاوت و پيشرو هست. يعني در واقع ميشه گفت «چلچراغ » به نوعي بنيانگذار سبكي خاص در نوشتن و پرداختن به مطالب بوده و هست و يكي از بزرگترين محاسن اون تنوع و تكثر انواع مطالبيه كه در مجله به اونها چرداخته ميشه. از مسائل و پديده هاي اجتماعي و هنري و فرهنگي به طور اعم گرفته تا ورزش، تئاتر، سينما، موسيقي و مسائل جوانان و صدها مقوله ديگه به طور خاص. حتي گفتن اين مساله چندان اغراق اميز نيست اگر «چلچراغ» رو به نوعي صداي نسل جوان امروز بناميم. البته مي بخشيد چون شما خودتون در اين نشريه مشغول هستيد و توصيف من از اون براي شما مسلما خالي از لطفه. ولي خوب اگر اينترنت و عالم مجازي ديجيتال و وبلاگ و وبلاگ نويسي پديده و مقوله اي تا اين حد منفي و مخرب و قابل انزجاره، و مطالب وبلاگ نويسان فقط براي جلب توجه و خود شيرينيه و يا از روي تراوشات اذهان بيمار اونهاست و يا اينكه مثلا بعضي از وبلاگ نويسان، به زعم شما البته، دچار مگالومينيا و خود بزرگ بيني هستن و فكر مي كنن دنيا به اونها و نظراتشون نياز داره، چرا مجله اي كه شما در اون مي نويسيد به وبلاگ ها و بلاگ نويسها مي پردازه؟! مثلا در شماره 173 سال چهارم، چاپ آبان 1384، اگر اشتباه نكنم در قسمت «چت» در مقاله اي به معرفي «بلاگفا» مي پردازه. آيا اين عادلانه است كه شما كه خود از اصحاب اين گروه فرهنگي هستيد به تخطئه مقوله اي بپردازيد كه مجله مطبوع خودتون به اون مي پردازه؟ آيا به نظر شما دور از انصاف نيست اگر كسي به شما («چلچراغ») اعتراض مي كرد كه چرا در مورد فلان سرويس ارائه و پشتيباني وبلاگ، مثلا در اين مورد «بلاگفا»، نوشتيد و اينكه آيا به اين صورت و به نحوي غير مستقيم و نامحسوس براي بلاگفا تبليغ مي كنيد؟ به هر حال حمله به يك جماعت، دسته، گروه، حزب، قوميت و يا هر مجموعه اي ديگه اي كه متشكل از انسان ها است و همه اونها رو محكوم كردن و از دم تيغ انتقاد گذارندن بدون در نظر گرفتن تفاوت ها و ويژگي هاي اونها، كه اين هم خود زائيده تفاوت انسانها با همديگه است، به نظر من غير منصفانه و به دور از دوستيه. در ضمن چرا خودتون براي بيان نظرتون از همون قالبي استفاده كرديد كه ازش متنفريد؟!!؟! چرا در مجله اين مطلب رو چاپ نمي كنيد؟ البته شايد هم اينكارو كرديد چون من مدتيه كه ديگه «چلچراغ» رو نخوندم. البته هميشه از خوانندگان پر و پا قرص بودم و لي مدتيه مشغله و گرفتاري هاي روزمره مجال و رمق چنداني براي پرداختن به نشريات و موسيقي و فيلم و ساير محصولات به اصطلاح فرهنگي، باقي نگذاشته و از اين فعاليت هاي هميشگي باز موندم كه در اين اوضاع و اوصاف و احوال در اين ديار كه به قول «مهدي اخوان ثالث» دچار «زمستان» است، براي فراموش كردن ناملايمات روزگار مرحم خوبي هستند. هم بي دردسر هستند هم بي ضرر. به طور خلاصه سرگرمي هاي سالم، تا تعريف شما چه باشد از سالم. بيشتر دردسرتان نمي دم. ولي احساس كردم بايد اين هارو مي نوشتم، حالا در كدام گروه قرار مي گيرم و تشخيص خوانندگان چيست بسته به كرم شما و ايشان است. البته از اسم وبلاگ شما، كنترل و اف5، كه فرماني است در ويندوز براي رفرش كردن اكسپلورر، آن هم به صورت پدر و مادردار، اين طور مي فهمم كه شما فكر مي كنيد زمان تغيير و تحولي اساسي در رويه وبلاگ نويسي فرا رسيده و خوب اين هم نظر مثبتي است و قابل تامل. البته اگر دست فهميده باشم. برداشت است ديگر، گاهي درست گاهي هم نادرست. به هر حال عرايض بنده بود خدمت شما اميدوارم شما و دوستان اگر حوصله خواندن اين متن رو داشته باشن بنده رو به خاطر اطاله كلام ببخشيد. چون ظاهرا نوشته ها در وبلاگ ها به نظر بعضي از دوستان بلاگر بايد از متراژ خاصي! بروخوردار باشه تا «وبلاگي» باشه ولي خوب چه كنم كه وقتي بايد نوشت، بايد نوشت. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. سلامت، شاد و موفق باشيد.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

weblog nevise aziz man ye shekayati be matnetoon daram ba hameye dorostie mataleb be khosoos dar morede bi e'tenaee va niaz ensan be ta'ali tooye jam'e, amma shekayatam ine ke shoma bayad be maghal tavajoh mikardid na man ghal, zemnan be ostadam aghaye sharafeddin salam arz mikonam gheire mostaghim ...

Tuesday, May 09, 2006 4:07:00 PM  

Post a Comment

<< Home