Friday, August 24, 2007

آموزش ناوبري پيشرفته در 10 جلسه

آقايي كه شما باشي (شايدم خانم باشي) تا حالا مفهوم عميق و سرشار از حكمت مثل «حسني به مكتب نمي رفت وقتي مي رفت جمعه مي رفت» رو با پوست و استخوان درك نكرده بوديم. ديشب بعد از نود و بوقي گفتيم به ياد دوران دانشجويي بريم تئاتر شهر ببينيم چيزي پيدا ميشه ببينيم كه.... رسيديم دم پارك كذايي و هر چي چشم چرخونديم دريغ از يك بنر يا پوستر كه معمولا توي اون محوطه باز شمال ساختمون زياده. عوضش ديديم يه پلاكارد زدن جشنواره نمايش هاي آئيني و سنتي!! شانس ما هر چي پرفورمنس رستم و سهراب و پرده خواني و نقالي و اينا بود يا زودتر اجرا شده بود يا روزاي ديگه بود. اون وسط يه صحنه گرد درست كردن ديديم مردم جمع شدن رفتيم جلو. مرثيه جعفر طيار!! خلاصه دردسرتون ندم ما هم براي اينكه زياد حالت اونيو كه خورد زمين خجالت كشيد پاشه وايسه تا خونه سينه خيز رفت و پيدا نكنيم گفتيم بشينيم يه چند دقيقه ببينيم. تمام مدت چيزي كه ذهن منو مشغول كرده بود اين بود كه اين داداش جعفر ما با اون شكم گنده چطوري مي تونست توي اون صحنه كوچولو تاكسي و تيكاف كنه كه يهو جواب از غيب رسيد و بنده در هواي مزخرف گرم و آلوده جنب تئاتر شهر به اين نتيجه رسيدم كه حتما اين داش جعفر عمود پرواز بوده به جان خودم! تا بعد

1 Comments:

Blogger Iranian idiot said...

يه اووووووپس گنده بگو به نيت.... به نيت....
چه مي دونم! هر كي دلت خواست!

Wednesday, August 29, 2007 9:05:00 PM  

Post a Comment

<< Home