Tuesday, January 31, 2006

اين هم حرفيه براي خودش

اين هم يه جورايي جالبه، البته من از طريق اين سايت ديدمش

اين هم از اين

خوب ديگه اين هم از اين، ديگه مشكلي نيست! مرد آن است كه هراسان نشود
اين هم نتيجه اش
اينجا هم مقاله جالبي در مورد موضع گيري بوش در مورد موضوع هست

خيلي ممنونم

با تشكر از اينكه يك نفر هم به سوال بنده جوابي نداده، بنده همچنان به انتشار خزعبلات ادامه خواهم داد

يك سوال

دوستان گرامي، اگر من كار هايي رو كه از بعضي از نويسندگان اروپايي و آمريكايي دارم كه هنوز حق چاپ اونها براي نويسندگان و ناشرانشون محفوظه، روي وبلاگ قرار بدم كه بقيه هم بتونن استفاده كنند، دچار مشكل ميشم؟ يعني وبلاگو مي بندنو از اين حرفا؟ البته اين كارهايي كه ميگم لزوما خيلي هم جديد نيستند ولي خوب بعضي از اونها رو نميشه روي اينترنت پيدا كرد. به نظر شما آره؟

عجب حكايتيه

خامنها و آقايان اين بلاگر چه مرگشه لطفا؟ كسي مي دونه؟ اين وبلاگ چرند بنده كه فقط باعث دردسر و سردرده (به علت انتشار خزعبلات!) پينگ نميشه! بلاگ رولينگ هم كه به سلامتي و به همت متخصصان داخلي فيلتر شده رفته پي كارش! راهي براي رفتن به بلاگ رولينگ و دور زدن فيلتر و يا پينگ كردن وبلاگ بدون رفتن به بلاگ رولينگ سراغ داريد، مرحمت كنيد ممنون ميشم! زنده باد فيلطرينج (معرب همون فيلترينگ! فقط نمي دونستم اون ف سه نقطه مسخره رو چه طوري جاي ف خودمون بذارم! البته ظاهرا از اون به جاي صداي و يا همون صداي حرف وي انگليسي استفاده مي كنند چون «و» عربها صداي «و» مارو نداره! بي خيال چه اهميتي داره؟!) اگر راهي سراغ داريد و دوست داريد به بنده هم ياد بديد، لطفا يه كامنتي براي اين پست مرقوم بفرماييد. تشكرات پيشاپيش مترتب مي باشد! املاي مترتب درسته ديگه؟ اگر درست نيست بذاريد به حساب همون فيلترينج! ممنون

Saturday, January 28, 2006

گوگل: افغانستان آری - ایران خیر

گوگل در سرويس «اد سنس» خود ايران را از ليست كشور ها حذف كرد
اينجا رو ببينيد، يعني قسمت كشور يا سرزمين رو ببينيد ولي اصلا از اينكه اسم ايران در اين ليست نيست تعجب نكنيد. جان من قول مي دهيد تعجب نكنيد؟

واقعا باعث افتخاره

طرح فيلترينگ يكپارچه ملي بزودي در كل كشور اجرا مي شود
مبارك است! گل بود به سبزه نيز آراسته شد. اميدوارم استفاده از اينترنت به حدي كم بشه كه همه آي اس پي ها به زودي ورشكست بشن و يك قدم به پيشرفت نزديك تر بشيم. يعني ميشه؟ چقدر خوب ميشه!! واقعا كه
اينجا رو ببينيد

نه تنها از كرگي نداشت، الان هم نداره

آقا من كتاب «همچون كوچه اي بي انتها» رو كه مجموعه اي از ترجمه هاي مرحوم شاملو از شعراي معروف و نيمه معروف و خيلي معروف و اينا بود، چند وقت پيش براي خوندن دادم به يكي از دوستان كه الان يادم نيست كدوم يكي از دوستان بود! البته مسلما ايشون هم رسم دوستي رو به جا آوردن و كتاب رو به طور غير رسمي بالا كشيدن! به نظر شما كلا چرا؟ (لطفا كسي اون داستانه معروفه هر كي كتاب قرض ميده **ه و هر كي كتابو پس ميده **تره رو دوباره نگه!) ممنون
يعني تا حالا كلي كتابو، نوار كاستو، لوح فشرده! اينجوري به باد دادم رفته! يعني نه تنها *ر ما از كرگي دم نداشت، الان هم به زور عمل جراحي گرافتينگ و نمي دونم استفاده از سلول هاي بنيادين و اينا هم نميشه براي اين *ر ما دمي، دنباله اي چيزي تعبيه كرد! يعني لعنت به هر چي آدم نارفيقه! اين لعنت از اون لعنت بر پدر و مادر كسي كه در اين مكان زباله بريزد هم قوي تر و بلكه موثر تر است! اميدوارم

Friday, January 27, 2006

واقعا خسته نباشيد، دست مريزاد

واقعا شركت مخابرات مردم رو شرمنده كردن كه ميخوان به ازاي هر ماه تاخير در تحويل سيم كارت هاي جديد مبلغ 3600! تومان به افرادي كه ثبت نام كردن پرداخت كنند! آقا خسته نباشيد ما راضي به زحمت نيستيم به جان شما! آخه چه كاريه؟! هم به مردم موبايل بدين هم پول ؟!!! دوره آخرالزمون شده مگه؟ البته زياد مهم نيست چون بعدا چه بخواهيم و چه نخواهيم اين شركت لطف مي كنند و منت بر سر ما گذاشته و هر دوره 1000 تومان بابت خدمات ويژه و سرويس فوق العاده بي مصرف و مزاحم انتظار مكالمه از ما دريافت مي كنند! چه بخواهيم و چه نخواهيم مورد الطاف ملوكانه مخابرات قرار خواهيم گرفت و حتي بيشتر! يعني همين ديگه. بريد خوش باشيد با سيم كارت هاي جديد. البته اگر آنتن بده يا از اين حرفا
اينجا خبرش هست

گوگل و یاهو سرویس های خود را در ایران قطع مي كنند

به سلامتي! اميدوارم صد سال به از اين سال ها! و حتي بهتر هم ممكنه بشه، عجله نكنيد. هنوز اصل داستان شروع نشده! اينا فعلا همش اعلام برنامس! به اميد روزهاي بهتر و به اميد اينكه اين اتفاقات نيافتد. حداقل ميشه اميدوار بود كه، نميشه؟
اينجا رو ببينيد

Thursday, January 26, 2006

مخابرات ایران خودش را فیلتر کرد

Iranian National Telecommunication Company filters its own site on the Internet!!!!

سرويس اس ام اس نيكوكار تعطيل شد

سرويس اس ام اس نيكوكار كه به وسيله اون كاربران مي تونستند مبالغ معيني به سازمان بهزيستي كشور كمك كنند، تعطيل شد. براي ديدن متن كامل اينجا رو ببينيد. واقعا ما ملتي هستيم كه در هر شرايطي مي تونيم همه دنيا رو شگفت زده كنيم

وين امپ هم ايران را تحريم كرد

شرکت نال سافت سازنده ی نرم افزار چند رسانه ایوين امپ نیز به نوبه ی خود، از لطف خود فروگزار نکرده و ایران را تحریم کرد. فكر نكنم ديگه بشه نگارش هاي وين امپ رو روي سايتش آپديت كرد. واقعا كه دشتشون درد نكنه كار فرهنگي مي كنن اول تيم ملي فوتبال حالا ديگه كم كم سبزي فروشي هاشونم فكر كنم ايران رو تحريم مي كنن! يكي نيست بگه بابا شما بريد همبرگر بزنيد تو رگ، بعد بريد مسابقه بيس بال ببينيد يكم داد و بيداد كنيد شايد يكم از ميزان درگيري هاتون با همه دنيا كم بشه، بلكه ديگه جايي جنگ و كودتا و از اين حرفا راه نندازين! نه بد ميگم؟
اينجا رو ببينيد
NullSoft (Winamp) bans Iranian users from accessing the updating pages on its site. Let's ban Winamp and forget all about it. There are much better programs around anyway.

Satriani RULES!

بابا چه مي كنه اين جو ساترياني! البته شايد بعضي هاتون بگيد به پاي كسايي مثل مالمستين، استيو واي، ادي ون هيلن و يا كساني مثل جيمي هندريكس و يا مثلا ديويد گيلمور نميرسه ولي به هرحال تكنيك خيلي بالايي داره يعني كاملا روي گيتار پرواز مي كنه لامذ*ب! واقعا كه كارش خوبه. به علاقه مندان گيتار الكتريك اكيدا توصيه مي كنم كاراشو بشنون و لذت ببرن

سايت جالبيه يه سري بزنيد

دوستان مخصوصا اگر به فيلم علاقه مند هستيد و در مورد فيلم هاي نسبتا مطرح و معروف (حالا صرفنظر از اينكه به جا و يا نا به جا مطرح هستند!) در اين سايت مي تونيد كل داستان فيلم رو در مدت 30 ثانيه و به صورت فلش ببينيد. به نظر من جالب بودن و خيلي گويا. البته مي تونيد با ديدن فلش ها خودتون قضاوت كنيد. در ضمن حجم فايلهاي فلش در حدود 200 تا 400 كيلو بايته. اميدوارم از ديدن اونها لذت ببريد، من كه بردم
You can find some flash parodies of somehow famous flicks in this site in the flash format. The flashes are 30 seconds long and are not very big, so it doesn't really take a long time to download them, as they are around 200 to 400 Kilobytes. I hope you enjoy watching them as I did.

Wednesday, January 25, 2006

Blogger down for a few minutes today

We'll be taking Blogger down on Wednesday the 25th at 4pm PST to fix a bit of a switch that's gone wonky on us. The outage should last about 15 minutes. Blogger.com and Blog*Spot blogs will be inaccessible during this time.

This repair will fix the problem that caused the brief outage last Friday night. We're also using this down time as an opportunity to tune our databases for more efficient spam catching and deletion.

Check Here

شمارشگر هاي جهان

دوستان در اين سايت مي تونيد اطلاعات جالبي رو ببينيد كه با گذشت زمان با توجه به نرخ رشدي كه براي اونها محاسبه شده آپديت ميشن البته بايد جاوا اسكريپت فعال باشه
You can find interesting information about the world here and it updates constatntly based on the values that have been calculated and the more intersting point is that if you change the time and date of your computer, you can see the results for the past or the future. It requires JavaScript.

Monday, January 23, 2006

ممنون از همكلاسي قديمي

با تشكر از دوست و همكلاسي خوبم خورشيد خانوم كه در سايت خودشون به وبلاگ اين بنده حقير لينك دادن و بنده رو قرين منت نموده اند
I would very much like to express my gratitude to my most respectable friend and former classmate Khorshid Khanoom for including my humble Weblog in her site.

خواندني

باز آمدم، باز آمدم، از پيش آن يار آمدم
در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم، شاد آمدم، از جمله آزاد آمدم
چندين هزار سال شد تا من به گفتار آمدم

آنجا روم، آنجا روم، بالا بدم بالا روم
بازم رهان، بازم رهان، كاينجا به زنهار آمدم

من مرغ لاهوتي بدم، ديدي كه ناسوتي شدم
دامش نديدم ناگهان در وي گرفتار آمدم

من نور پاكم اي پسر، نه مشت خاكم مختصر
آخر صدف من نيستم، من در شهوار آمدم

ما را به چشم سر مبين، ما را به چشم سر ببين
آنجا بيا، ما را ببين كاينجا سبكبار آمدم

از چار مادر برترم، وز هفت آبا نيز هم
من گوهر كاني بدم كاينجا به ديدار آمدم

يارم به بازار آمدست، چالاك و هشيار آمدست
ورنه به بازارم چه كار، وي را طلب كار آمدم

اي شمس تبريزي، نظر در كل عالم كي كني
كاندر بيابان فنا جان و دل افگار آمدم

مگه زوره؟ نمي خوام برم جشنواره

آقا امسال هم يكي پيدا نشد 2 تا بليط جشنواره براي ما گير بياره براي اولين بار بعد از چند سال بريم 2 تا از فيلم هاي خارجي جشنواره رو در مدت خود جشنواره ببينيم. اصلا مارو چه به جشنواره؟‌ چرا بايد براي ديدن فيلم ها به سالن هاي مخصوص پخش فيلم هاي جشنواره رفت؟ چرا نبايد بليط اين فيلم ها آسان تر و بدون پارتي بازي و بازار سياه قابل دسترسي باشه‌؟ چرا بايد به راحتي به آنچه مي خواهيد دست يابيم‌؟ مگر نه اينكه ما افرادي با قدرت توليد نور آن هم بدون اتصال به منبع الكتريسيته در كشور داريم؟! ديگر به فيلم جشنواره اي نيازي نيست! به خود جشنواره هم نيازي نيست! ما در كل طول سال جشنواره اي از افراد قابل مطالعه در اطراف خود داريم كه فارغ از هر جشنواره و يا فستيوال ديگري قابليت ايجاد سرگرمي و تفريح دارند! مگر نه اينكه در كشور ما اتومبيل هاي توليد داخل به دو و يا سه برابر ارزش واقعي خود به فروش مي رسند و مردم براي خريد آنها در محل هاي ثبت نام صف مي كشند و در آخر هم پس از تاخير هاي چند ماهه اتومبيلي معيوب و غيرقابل رقابت با نمونه هاي توليد شده در هر كشور ديگري تحويل مي گيرند كه به مراتب بهتر از يك گاري هستند؟! مگر نه اينكه دانشگاه آزاد اسلامي در هر ترم تحصيلي از دانشجويان يك كلاس 20 تا 30 نفره در هر رشته اي و در هر محلي حدودا 10 تا 15 برابر هزينه مصرفي براي ارائه درس شهريه مي گيرد و در كتاب خانه هاي دانشگاه در پايتخت حتي 4 جلد كتاب قابل استفاده وجود ندارد؟! مگر نه اينكه ما تصميم داريم به قلل رفيع دانش و فناوري دست يابيم و سپس اگر عمري باقي بود و هنوز حوصله و تواني بود، به مشكلاتي نظير بيكاري، گراني، فقر، جرم، فحشا، فاصله روزافزون طبقاتي و غيره و غيره بپردازيم؟! مگر نه اينكه ما عادت داريم آمار و ارقام را پنهان كنيم مبادا باعث تشويش اذهان عمومي شود و آرامش و اطمينان خاطر ميليون ها هموطن خود را كه در رفاه كامل به سر مي برند! بر هم زنيم؟! مگر نه اينكه ....؟؟ بگذريم... خداحافظ جشنواره! خداحافظ

Tuesday, January 17, 2006

به نظر خواهي سي ان ان راي منفي بدين

سايت سي ان ان يك نظرخواهي مبني بر ممانعت از شركت تيم ملي فوتبال ايران در جام جهاني 2006 به علت فعاليت هاي هسته اي ايران راه انداخته كه به نظر موضع گيري واقعا بي ربطي مباد. براي دادن راي منفي به اين نظرخواهي مي تونيد به آدرسي كه در زير اومده مراجعه كنيد. فقط اگر ويندوز اكس پي داريد و جلوي پنجره هاي پاپ آپ رو ميگيره روي اون نوار بالا كه ازتون مي پرسه كه مي خواين پنجره پاپ آپ باز بشه يا نه كليك كنيد و موقتا اجازه بدين كه پاپ آپ براتون نمايش داده بشه چون اگر پاپ آپ نمايش داده نشه كل صفحه هم باز نميشه. داخل همون صفحه پاپ آپ مي تونيد روي يك لينك كليك كنيد تا ديگه اين صفحه پاپ آپ باز نشه. البته نتايج نظرخواهي تا به حال خيلي رضايت بخشه و نشون دهنده مخالفت اكثريت كسانيه كه در راي گيري شركت كردن. آدرس اون صفحه هست

Saturday, January 14, 2006

سلام پودر بانو! به جان آدميت

بابا ما اگه نخوايم تلويزيون فيلم غيرايراني نشون بده بايد كيو ببينيم؟ (كيو ببينيم، نه كيو ببينيم!) هيچم بامزه نبود! اينقدر عصباني شدم كه دارم از عصبانيت مزخرف ميگم! بابا فيلم نشون ميدن با كلي منت و سلام و صلوات كه آره فيلم فلان به زودي از شبكه ان ام سيما، روز پخش مثلا دينگ شنبه! ساعت 9 و مثلا نيم كه البته پخشش حداقل فشنبلي 20-30 دقيقه تاخير داره! مدت فيلم 48 دقيقه!!! من نميدونم كدوم آدم بيخودي، كجاي دنيا فيلم سينمايي 48 دقيقه اي مي سازه! والا اينا از بن لادن بدترن!!! استالين فيلم بسازه بهتر از آب در مياد! از همين جا مرگ بر فيلم 48 دقيقه اي ساز! آدم بره روغن نباتي بكاره بهتره! بي غيرت! برو به مملكت بيل بزن سيب زميني بكار! البته يه وقت زبونم لال فكر نكنيد اين فيلما به خاطر سانسور اين قدر كوتاه ميشن ها!! اصلا چنين اشتباهي نكنيد! اصلا سانسور نداريم! هيچي سانسور نميشه. اينجا حتي مطبوعات سانسور نميشن چه برسه به فيلم سينمايي كه از تلويزيون پخش ميشه! اونم 40-50 دقيقه. حالا اينكه اول بايد عدد 40 نوشته بشه بعد خط فاصله بعد عدد 50 يا بر عكس زياد مهم نيست! شايدم بر عكس! ولي بهتر نيست برگرديم سر اصل مطلب؟ يعني فيلم هاي سينمايي 40-50 دقيقه اي؟ اي بابا بي خيال شين ديگه، بازم كه گير دادين به اينكه اول بايد 40 باشه يا 50! مهم اينه كه اينجا هيچي سانسور نميشه، نه خبر، نه فيلم، نه سايت اينترنتي، نه مصاحبه، نه هيچ چيز منقول و غير منقول ديگه، حتي شهرام جزايري! (اين حتي شهرام جزايري رو اگر در سخنراني هاي جناب آقاي حسني از زبون آقاي نبوي شنيده باشيد بامزه تره! جدي ميگم به جان حسني!) مثلا اينكه خبر سفر رئيس جمهور قبلي به فلان شهر و استان و يا كشور و يا سخنراني ايشان در فلان دانشگاه در آخرين قسمت اخبار به صورت هدلاين وار، اونم براي خالي نبودن عريضه، يه جوري پخش مي شد كه انگار از مهاجرت ديرهنگام غازهاي وحشي سواحل جنوب شرقي چك اسلواكي!!! به مناطق توريستي استوايي در نيمكره شمالي! هم كم ارزش تره ديگه چه برسه به فيلم سينمايي؟! حتي فيلترينگ هم كه ميگن نداريم! هيچ سايتي فيلتر نميشه، هر آدم بي كاري هم كه اين شايعاتو بي خود و بي جهت سر زبونا ميندازه ايشاللا وقتي ميره حموم شامپو بره تو چشش! اين چشش نه اون چشش! يعني چشمش! اصلا چه معني داره آدم بيخودي 1-2 ساعت وقتشو تلف كنه فيلم سينمايي طولاني ببينه؟! اين همه كار مفيد انجام ميدن هم وطنان عزيز! مثلا چي؟ مثلا سالي در حدود 10 تا 20 ثانيه مطالعه! نه كمتر نه بيشتر! اين خودش خيليه كه خودش به نوبه خودش، يا هر جور ديگه اي، نشون دهنده اهميت مصرف ويتامين آ يا بتاكاروتن در پيشگيري از بروز امراض چشمي مثل پيرچشمي و شبكوري مي باشد! نه پس آدم بشينه 2 ساعت وقت گرانبهاشو با ديدن فيلم سانسور نشده تلف كنه كه چي؟ از مطالعه و زندگي بيافته؟ اه؟ گفتم سانسور؟ ببخشيد ديگه از دست آدم درميره! البته اينكه جديدا ما براي گرفتن حال آمريكا هم كه شده داريم هر چي فيلم 2004 يا 2005 هاليووديه به صورت كاملا اخلاقي (يعني سانسور شده و پايرت شده) پخش مي كنيم خودش موضوعيه عليحده! علاحده؟! الاهده؟ الهيده؟ اه بابا بي خيال! فيلم سينمايي رو عشق است به مدت 48 دقيقه ساخت كشور اونور آب! خدايا مارو ببخش كه 48 دقيقه از كار و زندگي و مطالعه افتاديم! بازم خوبه حداقل يك كارشناس الهيات و يك كارشناس علوم ماوراءالطبيعه براي صحبت در موردي فيلمي هايي مثلا مثل پالپ فيكشن دعوت ميشن! و كلي حرف هاي قشنگ قشنگ در مورد فيلم ميزنن كه هيچ كدومش نه به فيلم مروبط ميشه نه به هيچ چيز ديگه اي! دوزار هم ارزش نداره چه به وقت جديد، چه به وقت قديم! يعني اگر حداقل اين قسمت نقد و بررسي فيلم به صورت كاملا بي ربط و به طرز خارق العاده اي افتضاح هم نبود، واقعا ارزش داشت آدم 48 دقيقه وقتشو تلف كنه؟ نه شما بگيد! تو بگو، شما نه، بغل دستيتو ميگم! تا بعد
Q
N
Fashionably
Headline
Pirate
Pulp Fiction
ببخشد ديگه شرمنده تنها راهي كه براي پانوشت دادن به كلمات انگليسي بالا به صورت چندرسانه اي !!! به نظرم رسيد همين بود امان از روزي كه رنگ كم بياد! يعني آدم مي تونه اينقدر از مزخرف بنويسه كه رنگ كم بياد؟؟ فعلا

Thursday, January 12, 2006

به بهانه ايام حج

اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد
معشوق همين جاست بيائيد بياييد

معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار
در باديه سرگشته شما در چه هواييد

گر صورت بي صورت معشوق ببينيد
هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد

ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد
يك بار از آن خانه بر اين بام برآييد

آن خانه لطيف است، نشانهاش بگفتيد
از خواجه آن خانه نشاني بنماييد

يك دستۀ گل، كو اگر آن باغ بديديت
يك گوهر جان كو اگر از بحر خداييد

با اين همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس كه بر گنج شما پرده شماييد

Monday, January 09, 2006

باز هم

باز هم يك هواپيما سقوط كرد و عده اي جان به جان آفرين تسيلم كردند. باز هم خانواده هايي داغ دار مرگ نا به هنگام و زودرس عزيزانشان شدند. باز هم قسمتي از سرمايه ها و دارايي هاي مملكت از بين رفت. باز هم افرادي كه آموزش و تربيت آنها هزينه هايي را براي كشور در بر داشته است از بين رفتند. باز هم اتفاقي ناگوار قابليت و توانايي هاي عملي و فني متخصصان كشور را زير سوال برد؟ باز هم يك سقوط. باز هم كشور متحمل هزينه هاي زيادي براي جبران اتفاقات ناگوار مي شود. باز هم عده اي جان مي بازند. باز هم سرمايه هاي علمي، تخصصي، فردي و مالي كشور از بين مي رود؟ باز هم

باز هم اتفاقي ناگوار همه را به اين فكر انداخت كه چرا؟ به چه دليل؟ به كدام گناه؟ چرا؟ چرا؟

چه كسي بايد پاسخگوي اين همه اتفاقات ناگوار و خسارات ناشي از آنها باشد؟ مقصر كيست؟ چه فرد يا سازمان و يا ارگاني مسئول جان افرادي است كه در حوادثي از اين دست جان مي سپارند؟ چرا تا اين حد نسبت به جان افراد و سرمايه هاي مملكت بي تفاوت هستيم؟ چه سياست هايي منجر به چنين حوادث و اتفاقاتي مي شود؟ آيا ادامه حركاتي كه 20 يا 30 سال پيش شروع شد ارزش تداوم تحريم هاي اقتصادي و در نتيجه بروز چنين سوانح و حوادث تلخي را دارد؟ اگر چنين است آيا همه خانواده هاي دغداري كه فرزندان، پدران و همسران خود را به خاطر اين حركات از دست داده اند با افرادي كه معتقد اند ادامه اين حركات و سياست ها ضروري است موافق و هم راي اند؟ آيا...؟

A Poem By Mayakovsky

َاول تصميم گرفتم شعري بسيار خواندني و پر مغز از شاعر روس، ولاديمير ماياكوفسكي رو به تدريج در اينجا قرار بدم تا دوستان هم بتونن اونرو بخونن. البته اگر وقتي پيدا كنم شايد اونرو ترجمه كنم؛ اگر چه از لطفش كم ميشه ولي دوستاني هم كه ترجيح ميدن مطالب فارسي بخونن رو هم بايد راضي نگه داشت... اين هم شعر به صورت كامل

A Cloud in Trousers

Your thought,
musing on a sodden brain
like a bloated lackey on a greasy couch.
I’ll taunt with a bloody morsel of heart;
and satiate my insolent, caustic contempt.
No grey hairs streak my soul,
no grandfatherly fondness there!
I shake the world with the might of my voice,
and walk ‘ handsome,
twentytwoyearold.
Tender souls!
You play your love on a fiddle,
and the crude club their love on a drum.
But you cannot turn yourself inside out,
like me, and be just bare lips!
Come and be lessoned ‘
prim officiates of the angelic league,
lisping in drawing-room cambric.
You, too, who leaf your lips like a cook
turns the pages of a cookery book.
If you wish,
I shall rage on raw meat;
or, as the sky changes its hue,
if you wish,
I shall grow irreproachably tender:
not a man, but a cloud in trousers!
I deny the existence of blossoming Nice!
Again in song I glorify
men as crumpled as hospital beds,
and women as battered as proverbs.

I
You think malaria makes me delirious?
It happened.
In Odessa it happened.
‘I’ll come at four,’ Maria promised.
Eight.
Nine.
Ten.
Then the evening
turned its back on the windows
and plunged into grim night,
scowling
Decemberish.
At my decrepit back
the candelabras guffawed and whinnied.
You would not recognise me now:
a bulging bulk of sinews,
groaning,
and writhing,
What can such a clod desire’
Though a clod, many things!
The self does not care
whether one is cast of bronze
or the heart has an iron lining.
At night the self only desires
to steep its clangour in softness,
in woman.
And thus,
enormous,
I stood hunched by the window,
and my brow melted the glass.
What will it be: love or no-love’
And what kind of love:
big or minute’
How could a body like this have a big love’
It should be teeny-weeny,

humble, little love;
a love that shies at the hooting of cars,
that adores the bells of horse-trams.
Again and again
nuzzling against the rain,
my face pressed against its pitted face,
I wait,
splashed by the city’s thundering surf.
Then midnight, amok with a knife,
caught up,
cut him down ‘
out with him!
The stroke of twelve fell
like a head from a block.
On the windowpanes, grey raindrops
howled together,
piling on a grimace
as though the gargoyles
of Notre Dame were howling.
Damn you!
Isn’t that enough’
Screams will soon claw my mouth apart.
Then I heard,
softly,
a nerve leap
like a sick man from his bed.
Then,
barely moving,
at first,
it soon scampered about,
agitated,
distinct.
Now, with a couple more,
it darted about in a desperate dance.
The plaster on the ground floor crashed.
Nerves,
big nerves,
tiny nerves,

many nerves! ‘
galloped madly
till soon
their legs gave way.
But night oozed and oozed through the room ‘
and the eye, weighed down, could not slither out of
the slime.
The doors suddenly banged ta-ra-bang,
as though the hotel’s teeth
chattered.
You swept in abruptly
like ‘take it or leave it!’
Mauling your suede gloves,
you declared:
‘D’you know,
I’m getting married.’
All right, marry then.
So what,
I can take it.
As you see, I’m calm!
Like the pulse
of a corpse.
Do you remember
how you used to talk’
‘Jack London,
money,
love,
passion.’
But I saw one thing only:
you, a Gioconda,
had to be stolen!
And you were stolen.
In love, I shall gamble again,
the arch of my brows ablaze.
What of it!
Homeless tramps often find
shelter in a burnt-out house!
You’re teasing me now’

‘You have fewer emeralds of madness
than a beggar has kopeks!’
But remember!
When they teased Vesuvius,
Pompeii perished!
Hey!
Gentlemen!
Amateurs
of sacrilege,
crime,
and carnage,
have you seen
the terror of terrors ‘
my face
when
I
am absolutely calm’
I feel
my ‘I’
is much too small for me.
Stubbornly a body pushes out of me.
Hello!
Who’s speaking’
Mamma’
Mamma!
Your son is gloriously ill!
Mamma!
His heart is on fire.
Tell his sisters, Lyuda and Olya,
he has no nook to hide in.
Each word,
each joke,
which his scorching mouth spews,
jumps like a naked prostitute
from a burning brothel.
People sniff
the smell of burnt flesh!
A brigade of men drive up.
A glittering brigade.
In bright helmets.
But no jackboots here!

Tell the firemen
to climb lovingly when a heart’s on fire.
Leave it to me.
I’ll pump barrels of tears from my eyes.
I’ll brace myself against my ribs.
I’ll leap out! Out! Out!
They’ve collapsed.
You can’t leap out of a heart!
From the cracks of the lips
upon a smouldering face
a cinder of a kiss rises to leap.
Mamma!
I cannot sing.
In the heart’s chapel the choir loft catches fire!
The scorched figurines of words and numbers
scurry from the skull
like children from a flaming building.
Thus fear,
in its effort to grasp at the sky,
lifted high
the flaming arms of the Lusitania.
Into the calm of the apartment
where people quake,
a hundred-eye blaze bursts from the docks.
Moan
into the centuries,
if you can, a last scream: I’m on fire!

II
Glorify me!
For me the great are no match.
Upon every achievement
I stamp nihil
I never want
to read anything.
Books’
What are books!
Formerly I believed
books were made like this:
a poet came,
lightly opened his lips,
and the inspired fool burst into song ‘
if you please!
But it seems,
before they can launch into a song,
poets must tramp for days with callused feet,
and the sluggish fish of the imagination
flounders softly in the slush of the heart.
And while, with twittering rhymes, they boil a broth
of loves and nightingales,
the tongueless street merely writhes
for lack of something to shout or say.
In our pride, we raise up again
the cities’ towers of Babel,
but god,
confusing tongues,
grinds
cities to pasture.
In silence the street pushed torment.
A shout stood erect in the gullet.
Wedged in the throat,
bulging taxis and bony cabs bristled.
Pedestrians have trodden my chest
flatter than consumption.
The city has locked the road in gloom.
But when ‘

nevertheless! ‘
the street coughed up the crush on the square,
pushing away the portico that was treading on its throat,
it looked as if:
in choirs of an archangel’s chorale,
god, who has been plundered, was advancing in
wrath!
But the street, squatting down, bawled:
‘Let’s go and guzzle!’
Krupps and Krupplets1 paint
a bristling of menacing brows on the city,
but in the mouth
corpselets of dead words putrefy;
and only two thrive and grow fat:
‘swine,’
and another besides,
apparently ‘ ‘borsch.’
Poets,
soaked in plaints and sobs,
break from the street, rumpling their matted hair
over: ‘How with two such words celebrate
a young lady
and love
and a floweret under the dew’’
In the poets’ wake
thousands of street folk:
students,
prostitutes,
salesmen.
Gentlemen!
Stop!
thousands of street folk:
students,
prostitutes,
salesmen.
Gentlemen!
Stop!
You are no beggars;
how dare you beg for alms!

We in our vigour,
whose stride measures yards,
must not listen, but tear them apart ‘
them,
glued like a special supplement
to each double bed!
Are we to ask them humbly:
‘Assist me!’
Implore for a hymn
or an oratorio!
We ourselves are creators within a burning hymn ‘
the hum of mills and laboratories.
What is Faust to me,
in a fairy splash of rockets
gliding with Mephistopheles on the celestial parquet!
I know ‘
a nail in my boot
is more nightmarish than Goethe’s fantasy!
I,
the most golden-mouthed,
whose every word
gives a new birthday to the soul,
gives a name-day to the body,
I adjure you:
the minutest living speck
is worth more than what I’ll do or did!
Listen!
It is today’s brazen-lipped Zarathustra
who preaches,
dashing about and groaning!
We,
our face like a crumpled sheet,
our lips pendulant like a chandelier;
we,
the convicts of the City Leprous,
where gold and filth spawned leper’s sores,
we are purer than the azure of Venice,
washed by both the sea and the sun!
I spit on the fact
that neither Homer nor Ovid

invented characters like us,
pock-marked with soot.
I know
the sun would dim, on seeing
the gold fields of our souls!
Sinews and muscles are surer than prayers.
Must we implore the charity of the times!
We ‘
each one of us ‘
hold in our fists
the driving belts of the worlds!
This led to my Golgothas in the halls
of Petrograd, Moscow, Odessa, and Kiev,
where not a man
but
shouted:
‘Crucify,
crucify him!’
But for me ‘
all of you people,
even those that harmed me ‘
you are dearer, more precious than anything.
Have you seen
a dog lick the hand that thrashed it’!
I,
mocked by my contemporaries
like a prolonged
dirty joke,
I perceive whom no one sees,
crossing the mountains of time.
Where men’s eyes stop short,
there, at the head of hungry hordes,
the year 1916 cometh
in the thorny crown of revoluthions.
In your midst, his precursor,
I am where pain is ‘ everywhere;
on each drop of the tear-flow
I have nailed myself on the cross.
Nothing is left to forgive.
I’ve cauterised the souls where tenderness was bred.

It was harder than taking
a thousand thousand Bastilles!
And when,
the rebellion
his advent announcing,
you step to meet the saviour ‘
then I
shall root up my soul;
I’ll trample it hard
till it spread
in blood; and I offer you this as a banner.
Krupps and Krupplets: A German munitions manufacturer

III
Ah, wherefrom this,
how explain this
brandishing of dirty fists
at bright joy!
She came,
and thoughts of a madhouse
curtained my head in despair.
And ‘
as a dreadnought founders
and men in choking spasms
dive out of an open hatch ‘
so Burlyuk, panic-stricken,
crawled
though the screaming gash of his eye.
Almost bloodying his teary eyelids,
he crawled out,
rose,
walked,
and, with tenderness unexpected in one so obese,
announced:
‘It’s fine!’
It’s fine, when a yellow shirt
shields the soul from investigation!
It’s fine,
when thrown at the gibbet’s teeth,
to shout:
‘Drink Van Houten’s Cocoa!’
That instant
crackling
like a Bengal light,
I would not exchange for anything,
not for any ‘
Out of the cigar smoke,
Severyanin’s drink-sodden face lurched forward
like a liqueur glass.
How dare you call yourself a poet,
and twitter greyly like a quail!

This day
brass knuckles
must
split the world inside the skull!
You,
who are supremely worried by the thought:
‘Am I an elegant dancer’’
Look at my way of enjoying life ‘
I ‘
a common
pimp and cardsharp!
On you,
steeped in love
who watered
the centuries with tears,
I’ll turn my back, fixing
the sun like a monocle
into my gaping eye.
Donning fantastic finery,
I’ll strut the earth
to please and scorch;
and Napoleon
will precede me, like a pug, on a leash.
The earth, like a woman, will flop on her back,
a mass of quivering flesh, ready to yield;
things will come to life ‘
and their lips
will lisp and lisp:
‘Yum-yum-yum!’
Suddenly,
the clouds
and other cloudy things in the sky
will roll and pitch madly
as if workers in white when their way
after declaring a bitter strike against the sky.
More savagely, thunder strode from a cloud,
friskily snorting from enormous nostrils;
and, for a second, the sky’s face was twisted
in the Iron Chancellor’s grim grimace.

And someone,
entangled in a cloudy mesh.
held out his hands to a cafe
and it looked somehow feminine,
and tender somehow,
and somehow like a gun carriage.
You believe
the sun was tenderly
patting the cheeks of the caf
No, it’s General Gallifet,
advancing again to mow down the rebels!
Strollers, hands from your pockets ‘
pick a stone, knife, or bomb;
and if any of you have no arms,
come and fight with your forehead!
Forward, famished ones,
sweating ones,
servile ones,
mildewed in the flea-ridden dirt!
Forward!
Painting Mondays and Tuesdays in blood,
we shall turn them into holidays.
Let the earth at knife’s point, remember
whom it wished to debase!
The earth,
bulging like a mistress
whom Rothchild has overfondled!
The flags may flutter in a fever of gunfire
as on every important holiday ‘
will you, the street lamps, hoist high up
the battered carcasses of traders.
I swore,
pleaded,
stabbed,
fought to fasten
my teeth into somebody’s flesh,
In the sky, red as Marseillaise,
the sunset shuddered at its last gasp.
It’s madness.

Nothing at all will remain.
Night will arrive,
bite in two,
gobble you up.
Look ‘
is the sky playing Judas again
with a handful of treachery-spattered stars’
Night came.
Feasted like Mamai,
squatting with its rump on the city.
Our eyes cannot break this night,
black as Azef!
I huddle, slumped in corners of saloons;
with vodka drenching my soul and the cloth,
I notice
in one corner ‘ rounded eyes:
the madonna’s, which bite into the heart.
Why bestow such radiance of the painted form
upon a horde infesting a saloon!
Don’t you see! They spit
on the man of Golgotha again,
preferring Barabbaas.
Deliberately, perhaps,
I show no newer face
amid this human mash.
I,
perhaps,
am the handsomest
of your sons.
Give them,
who are mouldy with joy,
a time of quick death,
that children may grow,
boys into fathers,
girls ‘ big with child.
And may new born babes
grow the hair of the magi ‘
and they will come anon
to baptise the infants
with the names of my poems.

I, who praised the machine and England,
I am perhaps quite simply
the thirteenth apostle
in an ordinary gospel.
And whenever my voice
rumbles bawdily ‘
then, from hour to hour,
around the clock,
Jesus Christ may be sniffing
the forget-me-nots of my soul.

IV
Maria! Maria! Maria!
Let me in, Maria!
I can’t suffer the streets!
You won’t’
You’d rather wait
until my cheeks cave in,
until, pawed by everyone,
I arrive,
stale,
toothlessly mumbling
that today I am
‘amazingly honest.’
Maria,
as you see’
my shoulders droop.
In the streets
men will prick the blubber of four-story craws,
thrust out their little eyes,
worn in forty years of wear and tear’
to snigger
at my champing
again!’
on the hard crust of yesterday’s caress.
Rain has drowned the sidewalks in sobs;
the puddle-prisoned rougue,
all drenched, licks the corpse of the streets by cobbles clobbered,
but on his grizzled eyelashes’
yes!
on the eyelashes of frosted icicles,
tears gush from his eyes’
yes!’
from the drooping eyes of the drainpipes.
The rain’s snout licked all pedestrians;
but fleshy athletes, gleaming, passed by in carriages;
people burst asunder,
gorged to the marrow,
and grease dripped through the cracks;
and the cud of old ground meat,

together with the pulp of chewed bread,
dribbled down in a turbid stream from the carriages.
Maria!
How stuff a gentle word into their fat-bulged ears’
A bird
sings
for alms,
hungry and resonant.
But I am a man, Maria,
a simple man,
coughed up by consumptive night on the dirty hand of the Presnya.
Maria, do you want such a man’
Let me in, Maria!
With shuddering fingers I shall grip the doorbell’s iron throat!
Maria!
The paddocks of the streets run wild.
The fingers of the mob mark my neck.
Open up!
I’m hurt!
Look’my eyes are stuck
with ladies’ hatpins!
You’ve let me in.
Darling!
Don’t be alarmed
if a mountain of women with sweating bellies
squats on my bovine shoulders’
through life I drag
millions of vast pure loves
and a million million of foul little lovekins.
Don’t be afraid
if once again
in the inclemency of betrayal,
I’ll cling to thousands of pretty faces’
‘that love Mayakovsky!’’
for this is the dynasty
of queens who have ascended the heart of a madman.

Maria, come closer!
Whether in unclothed shame
or shudders of apprehension,
do yield me the unwithered beauty of your lips:
my heart and I have never got as far as May,
and in my expended life
there is only a hundredth April.
Maria!
The poet sings sonnets to Tiana,
but I
am all flesh,
a man every bit’
I simply ask for your body
as Christians pray:
‘Give us this day
our daily bread!’
Maria’give!
Maria!
I fear to forget your name
as a poet fears to forget some word
sprung in the torment of the night,
mighty as god himself.
Your body
I shall cherish and love
as a soldier,
amputated by war,
unwanted
and friendless,
cherishes his last remaining leg.
Maria’
you won’t have me’
you won’t have me!
The once again,
darkly and dully,
my heart I shall take,
with tears besprinkled,
and carry it,
like a dog
carries
to its kennel

a paw which a train ran over.
With the heart’s blood I gladden the road,
and flowering it sticks to the dusty tunic.
The sun, like Salome,
will dance a thousand times
round the earth - the Baptist’s head.
And when my quantity of years
has finished its dance,
a million bloodstains will lie spread
on the path to my father’s house.
I shall clamber out
filthy (from sleeping in ditches);
I’ll stand at his side
and, bending,
shall speak in his ear:
‘Listen, mister god!
Isn’t it tedious
to dip your puffy eyes
every day into a jelly of cloud’
Let us’why not’
start a merry-go-round
on the tree of what is good and evil!
Omnipresent, you will be in each cupboard,
and with such wines we’ll grace the table
than even frowning Apostle Peter
will want to step out in the ki-ka-pou.
In Eden again we’ll lodge little Eves:
commandand
this very night, for you,
from the boulevards, I’ll round up
all the most beautiful girls.
Would you like that’
You would not’
You shake your head, curlylocks’
You’re frowning, grey brows’
You believe
this
creature with wings behind you
knows what love is’

I too am an angel; I was one’
with a sugar lamb’s eye I gazed;
but I’ll give no more presents to mares
of ornamental vases made of tortured Sevres.
Almighty, you concocted a pair of hands,
arranged
for everyone to have a head:
but why didn’t you see to it
that one could without torture
kiss, and kiss and kiss’!
I though you a great big god almighty,
but you’re a dunce, a minute little godlet.
Watch me stoop
and reach for the shoemaker’s knife
in my boot.
Swindlers with wings,
huddle in heaven!
Ruffle your feathers in shuddering flight!
I’ll rip you open, reeking of incense,
wide open from here to Alaska!
Let me in!
You can’t stop me.
I may be wrong
or right,
but I’m as calm as I can be.
Look’
again they’ve beheaded the stars,
and the sky is bloody with carnage!
Hey, you!
Heaven!
Off with your hat!
I am coming!
Not a sound.
The universe sleeps,
its huge paw curled
upon a star-infested ear.

سلام

سلام بر همگي
من از امروز در اين وبلاگ خواهم نوشت. و